نظریه‌ای جدید از خودآگاهی- که توسط جولیو تونونی، عصب‌شناس دانشگاه ویسکانسین طراحی شده و کوخ از آن پشتیبانی کرده- براساس « اطلاعات یکپارچه‌شده»‌ است، این نظریه تجارب خودآگاهانه‌ی متمایز با استفاده از ساختارهای متمایز در نوعی از فضایی مخصوص و از این رو ناشناخته را روایت می کند.



تونونی گفت:« اطلاعات یکپارچه‌شده بدان معنی است که به نوع بسیار خاصی از ساز و کار نیاز دارید که به صورت بسیار خاصی سازمان یافته باشند تا خودآگاهی را تجربه کنید. یک تجربه‌ی خودآگاهانه، ساختارهای مفهومی تا حد ممکن کاهیده در فضایی به نام « فضای کوآلیا» است. می‌توان آن را به چشم یک شکل دید ولی نه یک شکل عادی- شکلی که از درون دیده می‌شود.» تونونی تاکید کرد که شبیه‌سازی « یک چیز واقعی نیست». او می‌گوید برای اینکه واقعا خودآگاه باشیم یک موجودیت باید « از نوعی خاص باشد که بتواند گذشته و آینده‌اش را تحمیل کند- و قطعا یک شبیه‌سازی از این نوع چنین خاصیتی ندارد.»

کوخ شرح می‌دهد چطور نظریه‌ی اطلاعات یکپارچه‌شده‌ی تونونی می‌تواند توضیح دهد چطور تجربه- چطور خودآگاهی- از ماده به وجود می‌آید. کوخ توضیح داد که:« این نظریه، دو فرضیه‌ی بدیهی بنیادی را بیان می‌کند. اول اینکه تجارب خودآگاهانه منحصر به فرد بوده و تعداد وسیعی از تجارب خودآگاهانه‌ی متفاوت وجود دارد. تنها به تمام فریم‌های تمام فیلم‌هایی که تا به حال دیده‌اید یا فیلم‌هایی که تا آخرِ زمان ساخته می‌شوند فکر کنید. هر کدام یک تجربه‌ی بصری منحصر به فرد است و می‌توانید آن را با تمام تجارب شنیداری، درد و الی‌آخر ترکیب یا جفت کنید. تمام تجارب خودآگاهانه‌ی ممکن، عدد غول‌آسایی است. دوم اینکه در همین حین هر تجربه یکپارچه‌شده است- چیزی که فلاسفه به آن یکانی( موحد- unitary) می‌گویند. هر چیزی که باعث خودآگاهی من باشد، یک کلیت باعث خودآگاهی من است، یک کلیت باعث درک من است. بنابراین ایده‌ی کار این است که این دو اصل را جدی بگیریم و آن‌ها را درون یک چهارچوب نظریه‌ی اطلاعات به کار ببندیم. چرا نظریه‌ی اطلاعات؟ چون نظریه‌ی اطلاعات با حالت‌های مختلف و روابط مابین آن‌ها سر و کار دارد. فکر نمی‌کنیم موادی که مغز را ساخته‌اند خیلی راجع به خودآگاهی ضروری باشند. این رابطه‌ی متقابل است که اهمیت دارد.»

 رابرت لارنس کوهن: از کوخ پرسیدم آیا با خودآگاهی غیرزیستی « مشکلی» ندارد؟ پاسخ داد:« چرا که نه؟ خودآگاهی به هیچ عنصر جادویی‌ای نیاز ندارد.»

راجر پنروز ریاضیدان ادعا می‌کند که خودآگاهی محاسبه‌پذیر نیست و تنها یک فرآیند فیزیکی محاسبه‌ناپذیر می‌تواند خودآگاهی را تبیین کند. منظورش این نیست که خودآگاهی فراتر از فیزیک است بلکه در ماورای فیزیک امروز قرار دارد. پنروز می‌گوید:« تفکر خودآگاهانه را نمی‌توان به طور کامل با فیزیکی که می‌شناسیم توصیف کنیم» و توضیح داد « به چیزی نیاز دارد که امید محاسبه‌ناپذیر بودن داشته باشد.» او روی « شکاف بزرگ در فیزیک» تاکید می‌کند:« تناقض بین فرگشت پیوسته و احتمالی تعیین شده توسط معادله‌ی شرودینگر مکانیک کوانتوم و رویدادهای گسسته و موجب‌انگارانه در زمانی که اندازه‌گیری‌هایی در فیزیک کلاسیک انجام می‌دهید-« چطور قوانینی مثل هم‌زمان مرده یا زنده‌بودن گربه‌ی شرودینگر مکانیک کوانتوم، در سطح کلاسیک اعمال نمی‌شود؟»

پنروز می‌گوید فیزیک گمشده‌ای که توصیف می‌کند چطور دنیای کوانتوم به دنیای کلاسیک تبدیل می‌شود« تنها مکانی است که می‌توانید در آن فعالیت غیرزیستی داشته باشید» ولی اعتراف می‌کند حفظ اطلاعات در مغز مرطوب و داغ « کار دشواری» است چون « هر زمانی که سیستم‌های کوانتومی با محیط خود درهم‌تنیده(entangled) شوند « واهمدوسی محیطی(environmental decoherence)» اتفاق افتاده و اطلاعات از بین می‌رود.»

پنروز توضیح داد که « مکانیک کوانتومی که به صورت ناهمدوس عمل می‌کند، برای توضیح خودآگاهی کارآمد نیست و باید به صورت همدوس عمل کند. به همین خاطر است که ساز و کارمان را فروکاست عینی هماهنگ(orchestrated objective reduction) یا اُرک‌اُر(OrchOR) می‌نامیم. اُر(OR) مخفف فروکاست عینی است یعنی جایی که حالت کوانتومی به یک جایگزین دیگر فرومی‌پاشد و اُرک مخفف هماهنگ است. کل سیستم باید به صورت جهانی هماهنگ یا سازمان‌یافته باشد تا در واقع فروکاست‌های متفاوت حالت‌ها، تفاوت قابل‌توجهی در اتفاقات شبکه‌های یاخته‌های عصبی ایجاد کنند.»

بنابراین چطور مغز مرطوب و داغ می‌تواند یک سیستم اطلاعات کوانتومی را اجرا کند؟ یک ساز و کار زیستی که در یاخته‌های عصبی‌ از ریزلوله‌ها استفاده می‌کند، توسط متخصص بیهوشی دکتر استوارت هَمِرآف، کسی که در آن زمان به همراه پنروز نظریه‌ی کوانتوم خودآگاهی‌شان را طراحی کردند در میان گذاشته شد.


همرآف می‌گوید:« فروکاست عینی در همه‌جای دنیای کوانتومی رخ می‌دهد. بنابراین لحظات خودآگاهی اولیه و نامتمایز در همه‌جای جهان حضور دارد. حالا در چشم‌انداز‌مان، وقتی فروکاست عینی هماهنگ در ریزلوله‌های عصبی رخ می‌دهد، این فرآیند باعث به وجود آمدن تجربه‌ی غنی خودآگاهی می‌شود.» ولی به زیبایی می‌پرسد:« آیا می‌توان خودآگاهی‌تان را مثل تکینگی‌ای که افراد سال‌ها است راجع به آن صحبت می‌کنند و هیچ پیشرفتی درش ندارند، در یک نوع واسطه‌ی مصنوعی بارگیری کرد؟» همرآف فکر می‌کند که این امر ممکن است:« این اتفاق می‌تواند در واسطه‌ای جایگزین که مشخصه‌های مناسبی دارد رخ دهد.» او ادامه داد« شاید با نانولوله‌های مصنوعی که از فولرن کربن درست شده است. تا زمانی می‌توان خودآگاهی را در دستگاه‌های غیرزیستی درست کرد که برهم‌نهی جرم کافی داشته باشید تا در زمانی معقول به آستانه برسید.»

ری کرزویل مخترع و آینده‌نگر عجیب، باور دارد که « به نقطه‌ای خواهیم رسید که کامپیوترها آرایه‌ای غنی از رفتارهای احساسی ظریف را نشان می‌دهند که در انسان‌ها می‌بینم: آن‌ها بسیار هوشمند خواهند بود و ادعا خواهند کرد که خودآگاه هستند. آن‌ها به صورتی عمل خواهند کرد که انگار خودآگاه هستند و درباره‌ی خودآگاهی خود صحبت کرده و مثل من و شما درباره‌ی آن بحث و جدل می‌کنند. مباحث‌ فلسفی راجع به این خواهد بود که آیا آن‌ها واقعا آگاه هستند یا خیر و کامپیوترها هم در این بحث شرکت خواهند کرد.»

کرزویل می‌گوید ارزیابی دیگر ذهن‌های ممکن یک سوال علمی نیست. او می‌گوید:« ما می‌توانیم درباره‌ی ارتباطات عصب‌شناسانه‌ی خودآگاهی صحبت کنیم ولی اساسا خودآگاهی تجربه‌ای شخصی است که تنها من می‌توانم تجربه کنم. تنها باید برحسب عبارات اول‌شخص درباره‌اش صحبت کنم- اگرچه آن‌قدر در اجتماع بوده‌ام که خودآگاهی افراد دیگر را هم قبول کنم. واقعا هیچ راهی برای اندازه‌گیری تجربه‌ی خودآگاهانه‌ی یک موجودیت دیگر وجود ندارد.» کورزویل نتیجه‌گیری می‌کند که:« ولی قبول دارم که این هوش‌های غیرزیستی خودآگاه هستند و این کارآمدتر است چون اگر این موضوع را قبول نکنم، ( این موجودیت‌ها) از من عصبانی خواهند شد.»